ایران

ایران

ایران
ایران

ایران

ایران

اسکندر


میگویند اسکندر مقدونی قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود.

از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟
یکی از مشاوران میگوید:کتابهایشان را بسوزان، بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند..
اما یکی دیگر از مشاوران پاسخ میدهد:نیازی به چنین کاری نیست...
.
از میان مردم آن سرزمین: آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار و آنها را که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار..
بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت...
فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد....
و اینگونه میتوانی بر آنها حکومت کنی


طرز دید


زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌ کشی کردند.

روز بعد، ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش در حال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: «لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چه طور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس‌ شویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: «یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم!»


چشم ها را باید شست...

جور دیگر باید دید...





خدا را شکر



زنی عادت داشت هر روز صبح بابت چیزهایی که خداوند به او داده است از خدا شکر گزاری کند.

یکی از روزها نوشت:
خدا را شکر که تمام شب خرخر شوهرم را می شنوم، این یعنی او زنده وسالم در کنار من خوابیده است!
خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است، این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمیزند!
خدا را شکر که مالیات می پردازم این یعنی شغل و درآمدی دارم و بیکار نیستم!

خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم!
خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم این یعنی توان سخت کار کردن را دارم!
خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم این یعنی من خانه ای دارم!
خدا را شکر که در جایی دور جای پارک پیدا کردم این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن!
خدا را شکر که سروصدای همسایه ها را می شنوم، این یعنی من توانایی شنیدن دارم!
خدا را شکر که این همه شستنی و اتوکردنی دارم یعنی من لباس برای پوشیدن دارم!
خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم این یعنی من هنوز زنده ام!
خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم این یعنی به یاذ آورم که بیشتر اوقات سالم هستم!
خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم!

خدا را شکر که بقیه پشت سرم حرف می زنند، این یعنی اینکه از آنها خیلی جلوترم!

خدا را شکر که بقیه به من حسادت می کنند، این یعنی اینکه به من نعمتهایی دادی که آن ها ندارند!

خدا را شکر ....

خدا را شکر بابت همه نعمت هایی که دادی، ندادی، گرفتی، قرار است در آینده بدی، قرار است ندی، قرار است بگیری و ...
بر روی هر پله که باشی خدا یک پله از تو بالاتر است،نه بخاطر آنکه خداست.چون می خواهد دستت را بگیرد و آرامش آنست که بدانی در هر گام دست تو در دست خداست.

برگرفته از کتاب "بازیگر زندگی باشیم نه بازیچه ی آن"



از یه جایی به بعد



از یه جایی به بعد . . . مرض چک کردن موبایلت خوب میشه

حتی یه وقتایی یادت می ره گوشی داری ,

از یه جایی به بعد . . . دیگه دوس نداری هیچکس رو به خلوت خودت راه بدی حتی اگه تنهایی کلافه ات کرده باشه ..

از یه جایی به بعد . . .وقتی کسی بهت می گه دوست دارم
لبخند میزنی و ازش فاصله میگیری ..

از یه جایی به بعد . . . فقط یه حس داری حس بی تفاوتی نه از دوست داشتن ها خوشحال میشی و نه از دوست نداشتن ها ناراحت .

از یه جایی به بعد . . . توی هیجان انگیز ترین لحظه ها هم
فقط نگاه می کنی ...

از یه جایی به بعد . . .




به مهربانی ادامه بده



ﺍﮔﺮ ﮐﺴﻲ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻴﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...

ﺩﻟﮕﻴﺮ ﻣﺒﺎﺵ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻮ ﮔﻨﺎﻫﮑﺎﺭﻱ ﻧﻪ ﺍﻭ !!!
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﮐﻪ ﻣﻬﺮ ﻣﯽ ‌ﻭﺭﺯﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻴﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ
ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻲﮐﻨﺪ ...
ﭘﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﻨﺎﻫﮑﺎﺭ ﻣﺒﻴﻦ !!!
ﻣﻦ ﻋﻴﺴﻲ ﻧﺎﻣﻲ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺷﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ ﺩﻩ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ
ﻳﮏ
ﺭﻭﺯ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩ ...
ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻳﮑﻲ ﺳﭙﺎﺳﺶ ﮔﻔﺖ !!!
ﻣﻦ ﺧﺪﺍﻳﻲ ﻣﻲ ﺷﻨﺎﺳﻢ ﻛﻪ ﺍﺑﺮ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎﺭﻳﺪﻩ ...
ﻳﮑﻲ ﺳﭙﺎﺳﺶ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ ﻭ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻧﻔﺮ ﮐﻔﺮ !!!
ﭘﺲ ﻣﭙﻨﺪﺍﺭ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻋﻴﺴﻲ ﻭ ﺧﺪﺍﻳﺶ ﺭﺍ ﺳﭙﺎﺱ
ﮔﻔﺘﻨﺪ ...
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻴﺖ ﻗﺪﺭﺩﺍﻧﻲ ﻣﻲ ﮐﻨﻨﺪ !!!
ﺧﻮﺑﻲ ﺩﻟﻴﻞ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﮕﻲ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
... ﭘﺲ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﺖ
ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻩ



بیل گیتس



بعد از خوردن غذا بیل گیتس 5 دلار به عنوان انعام به پیش خدمت داد پیشخدمت ناراحت شد

بیل گیتس متوجه ناراحتی پیشخدمت شد و سوال کرد : چه اتفاقی افتاده؟
پیشخدمت : من متعجب شدم بخاطر اینکه در میز کناری دختر شما 50 دلار به من انعام داد در درحالی که شما که پدر او هستید و پولدار ترین انسان روی زمین هستید فقط 5دلار انعام می دهید !

گیتس خندید و جواب معنا داری گفت :

او دختر پولدار ترین مرد روی زمینه و من پسر یک نجار ساده ام

(هیچ وقت گذشته ات را فراموش نکن . او بهترین معلم توست)