.
آن ها قـــادرند ناگهــــــانی،
دیگــــر گــریـه نکـننــد؛
دوسـتــــ نــداشتـــه بــاشـنـــد؛
و قـیـــدِ همـــه چـیــز را بــزننــد،
حتـــی زنــدگــــی . . .
شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم چادریزدند و زیر آن خوابیدند. نیمه های شب هولمز بیدار شد و آسمان را نگریست.
بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: نگاهی به آن بالا بینداز و به من بگو چه میشرلوک هولمز قدری فکر کرد و گفت: واتسون تو احمقی بیش نیستی. نتیجه اول و مهمی که باید بگیری اینست که چادر ما را دزدیده اند !!!
مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:”عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادابرویم”
ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارقائ شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن.
ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار.
زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد..
هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود.
همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه؟
مرد گفت :”بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی؟”
جواب زن خیلی جالب بود…
زن جواب داد: لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم.
میگویند اسکندر مقدونی قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود.
از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟
یکی از مشاوران میگوید:کتابهایشان را بسوزان، بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند..
اما یکی دیگر از مشاوران پاسخ میدهد:نیازی به چنین کاری نیست...
.
از میان مردم آن سرزمین: آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار و آنها را که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار..
بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت...
فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد....
و اینگونه میتوانی بر آنها حکومت کنی
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند.
روز بعد، ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش در حال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت: «لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چه طور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس شویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: «یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!»
چشم ها را باید شست...
جور دیگر باید دید...
زنی عادت داشت هر روز صبح بابت چیزهایی که خداوند به او داده است از خدا شکر گزاری کند.
یکی از روزها نوشت:
خدا را شکر که تمام شب خرخر شوهرم را می شنوم، این یعنی او زنده وسالم در کنار من خوابیده است!
خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است، این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمیزند!
خدا را شکر که مالیات می پردازم این یعنی شغل و درآمدی دارم و بیکار نیستم!
خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم!
خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم این یعنی توان سخت کار کردن را دارم!
خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم این یعنی من خانه ای دارم!
خدا را شکر که در جایی دور جای پارک پیدا کردم این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن!
خدا را شکر که سروصدای همسایه ها را می شنوم، این یعنی من توانایی شنیدن دارم!
خدا را شکر که این همه شستنی و اتوکردنی دارم یعنی من لباس برای پوشیدن دارم!
خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم این یعنی من هنوز زنده ام!
خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم این یعنی به یاذ آورم که بیشتر اوقات سالم هستم!
خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم!
خدا را شکر که بقیه پشت سرم حرف می زنند، این یعنی اینکه از آنها خیلی جلوترم!
خدا را شکر که بقیه به من حسادت می کنند، این یعنی اینکه به من نعمتهایی دادی که آن ها ندارند!
خدا را شکر ....
خدا را شکر بابت همه نعمت هایی که دادی، ندادی، گرفتی، قرار است در آینده بدی، قرار است ندی، قرار است بگیری و ...
بر روی هر پله که باشی خدا یک پله از تو بالاتر است،نه بخاطر آنکه خداست.چون می خواهد دستت را بگیرد و آرامش آنست که بدانی در هر گام دست تو در دست خداست.
برگرفته از کتاب "بازیگر زندگی باشیم نه بازیچه ی آن"