جونی از بیکاری رفت باغ وحش پرسید استخدام دارید?
چند روزی گذشت یه روز جمعه که شلوغ شده بود . پسره توی قفس پشتک وارو میزد از میله ها بالا پائین میرفت . جو گیر شد زیادی از رفت بالا از اون طرف افتاد تو قفس شیره داد زد کمک شیره افتاد روش دستشو گذاشت رو دهانش گفت آبرو ریزی نکن من لیسانس دارم.